فیلم سینمایی جادوگر ها ” The Witches ” اثری اقتباسی از رمانی به همین نام است که توسط رابرت زمکیس ” Robert Zemeckis ” ساخته شده و از سرویس استریم HBO Max به نمایش گذاشته شده است.
این فیلم روایت گر زندگی پسربچه ای ست که در اواخر سال ۱۹۶۷، پیش مادر بزرگ دوستداشتنی خود میرود تا با او زندگی کند. رفته رفته پسر بچه با جادوگری رو برو میشود و با کمک دانش و تجربه مادربزرگ خود ، داستان مبارزه آن ها با جادوگران آغاز میشود.
در این مقاله ما قرار است به بررسی این اثر یعنی فیلم The witches بپردازیم.
آغاز سخن
صادقانه بگویم ، ابتدا که فهمیدم کارگردانی این اثر با رابرت زمکیس ، کارگردان آثار مهمی چون فارست گامپ ، و بازگشت به آینده است ، انتظار بالایی از این اثر پیدا کردم . نمیدام ، شاید حال و دیدی که الان از دیدن این فیلم به من دست داده ثمره انتظار بیش از حد من از نحوه روایت این کارگردان مهم سینماست . اما بگذارید حرف آخر را اول بزنم ، این اثر بسیار بسیار دورتر از چیزی بود که میتوانست باشد!
رمان جادوگران ، رمانی ست روایتی با فضایی ترسناک . اما چیزی که از زمکیس دریافت کردیم ، صرفا یک داستان کودکانه و شاد و ماجراییست!
ابتدای فیلم (پس از آغاز نریشن) با صحنه ای غم انگیز آغاز میشود ، صحنه ی تصادف ، که در آن ، بدون شناخت خاصی از خانواده پسر بچه نقش اول داستان ، شاهد مرگ آن ها و یتیم شدن پسر بچه خواهیم بود . این یعنی یک حس از دست رفته . متاسفانه این حس حتی در سکانس های بعدی احیاء نمیشود و در حالت از دست رفتگی اش باقی میماند.
در سکانس های بعدی ، مادربزرگ پسر بچه را میبینیم ، که او را به سرپرستی میگیرد و جریان فیلم رسما آغاز میشود . به سرعت و بدون دادن مهلتی برای تفکر در رابطه با اتفاقی که به ناگهان شاهدش بودیم .
نریشن ، عامل فهم داستان بود نه تصویر !
ما در رابطه با مادربزرگ هر چه را که قرار بود حس کنیم در قالب نریشن فهمیدیم . توصیف مادر بزرگ ، توصیف حال پسر بچه ، توصیف شرایط ، توصیف وقایع و این فاجعه است . این کار تنها برای یک کارگردان بی تجربه قابل قبول است ، نه برای زمکیس !
روایتی میشنویم از حالت های مادربزرگ که هم میتواند بسیار مهربان باشد هم اگر جایی قرار باشد سیلی ای بزند ، بزند . اما نه ما مهر مادربزرگ را به خاطر اکت های از نظر حسی ، ضعیف جازیر برونو ” jahzir bruno ” و واکنش های نه چندان قابل درک اکتاویا اسپنسر ” Octavia Lenora Spencer ” خواهیم دید ، نه عصبانیت آنچنانی ای که حس خشم و منطق را با هم به مخاطب منتقل کند ، حسی که در بسیاری از آثار قابل مثال دنیای سریال و سینما میتوان دید .
اتفاقات سریع و اطلاعات ناگهانی ، فرصت درک را از مخاطب گرفته بود
اطلاعات بسیار ناگهانی به مخاطب داده میشود و این هیچ فرصتی را برای درک و تحلیل برای مخاطب نمیگذارد . به ناگهان ما شاهد اولین دیدار پسربچه با جادوگری خواهیم بود ، سپس به همان سرعتی که اتفاقی افتاد ، تمام شد !
در همان حالت که هنوز مخاطب نفهمیده دقیقا با چه چیزی طرف است و نیاز به تحلیل دارد . مادربزرگ با قدرت وارد میشود ، همه چیز را میگوید . هیچ چیز برای کشف یا فکر برای مخاطب نمیگذارد و در اوج سادگی ، بدون هیچ حس اضافه ای نظیر خلق موقعیت ترسناک ، یا ایجاد شرایطی مبهم ، مخاطب را وارد جریانی میکند که هنوز به طور کامل آن را درک نکرده.
این پایان روایت به نوعی هول هولکی فیلم نیست ، حتی مهلتی برای ارتباط با محیط برای مخاطب نمیماند و به سرعت شاهد تغییر فضا هستیم . از خانه ای که هنوز به درستی آن را ندیدیم به هتلی که در عین تجملی بودنش ، بسیار پیچ در پیچ است و تلاشی برای آشنا کردن مخاطب با آن مکان صورت نمیگیرد. چرا به این موضوع اشاره میکنم و از آن انتقاد میکنم؟
سری فیلم های هری پاتر را به خاطر بیاورید . نیازی به تفکر درباره همه سری ها نیست ، همان قسمت اول فیلم کفایت میکند . در همان فیلم اول مجموعه ، ما با تک تک اجزاء ارتباط برقرار میکنیم . اتاق زیر پله هری تا مدرسه هاگوارتز . این ثمره روایت پلکانی و فضا سازی صحیح است که ما میتوانیم خودمان را در آنجا تصور کنیم ، و از بودن کنار هری و تجربه کردن با او لذت ببریم . هرچند با این وجود نیز علاقه مندان به کتاب های هری پاتر ، باز به فیلم انتقاد دارند!
خب حالا بیایید نگاهی به The Witches بیندازیم . با کدام خانه ، اتاق و محیط فیلم احساس و ارتباطی برقرار کردید ، اصلا مهلتی برای این ارتباط پیدا کردید؟
اثر در پردازش و معرفی نقش های مختلف و ایجاد رابطه بین آنها ناموفق بود
اصولا معرفی شخصیت های منفی و بازی در نقش آن ها ، یکی از کارهای سخت از امر نویسندگی و بازیگریست. زیرا باید در زمانی درست ، با پردازشی صحیح ، وارد داستان شود ، بازیگر هنرنمایی کند و سپس به نتیجه ای برسد. اما انگار ما تا دیدن تمامی نقش های منفی و شروع درگیری قهرمان های فیلم با آنها چند سکانس بی اهمیت فاصله داشتیم! سکانس هایی که نه تنها پیش زمینه ای برای همزادپنداری با شخصیت ها و شناخت آنها ایجاد نمیکند ، بلکه از مخاطب ، یک سطل پر از آب میسازد . دیگر تشنگی ای برای دیدن باقی نمیماند .
خب من تا به اینجای فیلم چندان هم نا امید نبودم ، انتظار داشتم شاهد درگیری های جذابی باشم ، هرچه باشد این اثر ، اثر رابرت زمکیس است.
متاسفم این را بگویم ولی نبود! تنها با یک دیدار دورادور ، و دچار شدن به سرنوشت مشابه تبدیل شدن به موش ، میشود ثمره دوستی کودکان ! و خب واقعا چقدر هوش میخواست که بعد از روایت مادربزرگ از تبدیل شدن دوستش به مرغ ، نفهمیم موشی که در جیب پسرک فیلم تکان میخورد نیز قبلا انسان بوده .همانطور که گفتم چیزی برای کشف وجود نداشت ، همه چیز تقریبا قابل فهم بود .
امید نا امید شده دیگر من در این اثر ، هنرنمایی ان هتوی بود . همه ما میدانیم که ان هتوی چه بازیگر توانمندیست . این توانایی را در فیلم های اینتراستلار و سومین سری بتمن نولان یعنی شوالیه تاریکی برمیخیزد دیده بودیم . اما هتوی این فیلم متفاوت بود ، بازیگری بود سرشار از اکت های بزرگنمایی شده و منزجره . این واقعا چیزی نبود که میخواستم ببینم.
کلیشه ، حاصل داستانی از دست رفته
معماها ، چالش های ماجراجویانه فیلم ، دوستی های فیلم ، همگی مجموعه ای از کلیشه های ضعیف دست چندمی بودند که دیگر حتی نویسندگان تازه کار و کارگردان های بی تجربه هم ترجیحا سمت استفاده کردن از آنها نمیروند. پسربچه نقش اولی که همیشه میداند چه قرار است بکند . نقشه هایی که غالبا جواب میدهند و بقیه نیز صرفا نقش کارگر را ایفا میکنند . دیالوگ های شعار زده ای که شاید اگر در دهه ۹۰ میشنیدیم اشک از چشمانمان سر ریز میکرد ولی امروزه جز تهوع چیزی برایمان باقی نمیگذارد.
جمع بندی
تند بود نقد ، اما نیاز بود . شاید این ایراد از من و نگاه کمال گرایانه ای باشد که نسبت به یک اثر دارم ، شاید مقصر خود زمکیس بود که مرا با آثارش به جایی رساند که از او توقع حداقل اثر قابل قبولی داشته باشم ، نه یک اقتباس دسته چندمی که فقط از یک کارگردان شاید حتی کار اولی بر می آید.
شاید این اثر را اگر صرفا به عنوان فیلمی پاپ کورنی ببینیم ، کمی کمتر لایق گله گزاری باشد ، به هر حال اثری بود که بتوان در جمع خانواده گذاشت و مقداری آن ها را سرگرم کرد ولی برای کسی که سینما را جدی دنبال میکند ، نه تنها اثر کافی ای نیست ، بلکه میتواند از آن به عنوان یک فاجعه یاد کند.
همچنین بخوانید : بررسی فیلم Body Of Lies